پاسح دیروز به امروز
سردبیر ارجمند هفته نامه امرداد
جناب آقای بابک سلامتی
ماه هاست که از امرداد دور هستم .ماه هاست که از هرچه عشق و امید و آگاهی است دور مانده ام . اما زیاد هم ناراحت و ناخوش نیستم چرا که ماه هاست شاهد آنم که مردم آزاده جهان چگونه بدون نگرانی های کوچک و بزرگ با داشتن کمترین امکانات خوشحال و شاد و راحت زندگی می کنند. هرچند بر کشتی شکسته هایاس سوار شده باشند و به بردگی سفیدپوستان ینگه دنیا درآمده باشند.
حرف های ناگفتنی بسیاری برای گفتن دارم اما باز هم ترجیح می دهم بماند برای بعد .. حرف ناگفته را همیشه می توان گفت .
بابک عزیز نه می خواستم و نه می خواهم که هرگز در اموری که من مربوط نمی شود بیندیشم و یا اظهار نظر کنم . اما گاهی وقت ها جریاناتی خاص قدرت سکوت را از انسان می گیرد. پیش از هر چیز از صبر و تحملی که در خواندن این نامه از خود نشان خواهی داد سپاس گزاری می کنم . و صد البته از زحماتی که برای منافع عالیه مردم زرتشتی می کشی قدردانی می کنم . اما به خودم حق می دهم تا مثل همیشه کمی تند تر از بقیه بروم و چیزهایی را بر قلم آورم که دیگران گاهی ازنوشتن آن پرهیز می کنند.
مستقیم و بدون مقدمه به اصل مطلب می پردازم . لازم می دانم تا ذکر کنم همه این تراوشات ذهنی مشوش ، نتیجه مطالب تکراری و نخ نمای مهاجرت است که در چندین شماره امرداد به چاپ رسیده و احتمالا ادامه هم خواهد داشت .
البته آنچه بنده برای شما و به خیال خودم برای جامعه زرتشتی به جا گذاشتم آنقدر کم ارزش بوده که به ناچار مجبورشده اید تا از اساسی ترین خطوط فکری مان( من و شما) عدول کنید و آنچنان که در شماره های اخیرتان پیداست در دامان آلودگی هایی بیفتید که سردبیرهمیشه بیدار امرداد ،خانم آتوسا دینیاریان اشاراتی گذراو دلسوزانه به آنها داشته است . هر چندناگفته پیداست که کافی نبوده و نیاز به شرح بیشتری دارد .
اگر گمان می کنید مهاجرت منفی است چرا در باره مهاجرت زرتشتیان در طول سالیان بسیار درازسخن نمی رانید.آِیا می توان ادعا کرد که مهاجرت زرتشتیان از ایران به هند باعث از میان رفتن و انحلال فرهنگی آنان شد و ضربه بزرگی به زرتشتیان ایران زد؟ آیا می توانید زمانی را تصور کنید که مانکجی هاتریا به ایران آمده بود و در سراسر ایران تنها پنج هزار زرتشتی را یافت؟ فکر می کنید اگر شما آن موقع زنده بودید خدا را شکر نمی کردید که تعدادی از زرتشتیان به کشوری آزاد مهاجرت کرده بودند تا بمانند و بعد از چند قرن به کمک زرتشتیان ایرانی بیایند که زندانی استبداد قاجار و حکومت های کاملا دینی اسلامی پیش از آن شده بودند؟
آیا می دانید یکی از بزرگ ترین مهاجرت های زرتشتیان ، مهاجرت آنان در سده اخیر از روستاهای یزد و کرمان و کاشان بوده است به تهران؟ شاید ذکر این مطلب در اینجا تعجب شما را برانگیخته باشد اما به شما قول می دهم اگر بخواهید بیشتر در این باره بدانید مطالبی تاریخی ، شگفت انگیز و جالبی را در این باره برایتان بنویسم.
بر اساس همین نظریه است که فکر می کنم چاپ مطالب وهن آمیز و کانالیزه شده ای که اخیرا بر علیه مهاجرت در امرداد چاپ می شود بیشتر از آنکه از سیر مهاجرت بکاهد می تواند از اعتبار امرداد بکاهد. در آگاهی و دلسوزی شما نسبت به جامعه و دین زرتشتی یک لحظه هم تردید نداشته ام و ندارم اما چیزی که ناراحتم می کند رخنه آلودگی است آنهم توسط دست هایی که همه دارد یکی یکی از آستین آنانی که تا دیروز سایه امرداد را با تیر می زدند بیرون می آید. بابک جان شاید به شما بگویند آن دشمنی ها به خاطر شخص جمشید کیومرثی بود و ما امروز دیگر مشکلی با امرداد نداریم.خیلی خوب درست اما چطور می توانند مطمئن باشند که مشکل ندارند؟ و چرا ندارند؟
باید مواظب بود تا هفته نامه ای که قرار بود با درک درست از شرایط و مسایل دست به قلم برد و تنها به منافع جامعه زرتشتی و ملت ایران فکر کند ، قلم را به دست کسانی ندهد تا مثلا برای پاک کردن اتهاماتی که به مدیریت جامعه زرتشتی و مدیریت کلان جمهوری اسلامی برمی گردد انگ هایی را متوجه مهاجرانی کنند که اکثرا به خاطر نبود آزادی های فردی و اجتماعی چه در زمینه اقتصادی چه سیاسی چه فرهنگی و دینی دست به دامان مهاجرتی ناخواسته زده اند و مهاجرت را به عنوان تنها راه باقی مانده انتخاب کرده اند
برای آنکه بیشتر به اصل مطلب پی ببرید از شما دعوت می کنم به آخرین نوشته ام در زمینه تبعیضات در شماره یکصد و چهارم امرداد مراجعه کنیدمی گویند که هایاس مانند همان دلالان برده زرتشتیان را به آمریکا می کشد تا از آنها بیگاری بکشد. اما اگر شما بدانید تعداد کلیمی ها و مندایی ها و مسیحیانی که از این طریق مهاجرت می کنند ده ها برابر زرتشتیان است ، چه پاسخی دارید؟ می گویند جمهوری اسلامی از خدا می خواهد تا همه اقلیت ها از ایران بروند و آنوقت همه یکپارچه باشند و هر کاری می خواهند بکنند. آیا جمهوری اسلامی امروز هر کاری دلش می خواهد نمی کند که باید منتظر رفتن این چند نفر زرتشتی از ایران باشد؟
من فکر می کنم بیشتر از آنکه زرتشتیان باید نگران مهاجرت باشند ، جمهوری اسلامی و دولت مردان بی سیاستش باید نگران باشند که با مهاجرت فله ای اقلیت ها از ایران به دنیا ثابت می شود که حکومت گران متعصب و بنیان گرای اسلامی نمی توانند در برابر خواست اقلیت های دینی تساهل پیشه کنند و در نتیجه بیشتر اقلیت ها چه دینی و چه سیاسی و حتی قومی ، راه مهاجرت را در پیش گرفته اند.
بله! جمهوری اسلامی باید نگران باشد که زرتشتیانی چند، در سالهای آینده در همه نقاط دنیا وجود خواهند داشت تا تعدادی دیگر از مردم دنیا را با دین و فلسفه پیامبرشان آشنا کنند . جمهوری اسلامی باید نگران باشد که شاید تا چند سال دیگر نمی تواند بگوید نماینده ای در مجلس شورای اسلامی اش دارد که نام نماینده زرتشتیان را یدک بکشد . بر اساس این نگرانی است که به انگار بنده، بنا به اراده و خواست هایی بیرون از جامعه زرتشتی با دادن وعده وعید هایی که صدایش تا اینجا هم رسیده است و سردبیر اسبق امرداد آن را آلودگی خوانده بود ،امردادیان تازه کار مجبور شده اند به کمک همان نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی شان ماله را برداشته و سعی کنند تا همه کاستی ها و تنگناها و نادانی ها را لاپوشانی کنند
از حرف های کورش وفاداری و از توهین هایی که به مهاجرین کرده بود چیزهایی شنیده ام و البته هنوز نخوانده ام، اما با همین چند جمله ای که از طریق تلفن شنیده ام غصه خوردم . بابک جان ! خوب می دانستی که من هم در میان همین مهاجران بوده ام . شاید این را نمی دانستی که حتی با همین آقا ، همسفربودم .حتی سه چهار روز خانه مان بود و مهمان ناخوانده! که هنوز خانه ای دست و پا نکرده بود راهی سفری شده بود که خود نمی دانست چرا؟
آیا آن قدر اندیشه هاتان روشنایی یافته که همه چیز را درست و راست می انگارید.آیا از یادتان رفته که می توان با یک ایمل چند دقیقه ای و تماس کوتاهی با بنده سراپا تقصیر بخشی از حقایق را ، اما از نوع دیگرش سراغ گرفت؟ می ترسیدید که شاید تصمیمتان عوض می شد و آنوقت برای نگرانی دیگران احترام قائل نمی شدید
شاید متوجه یک نکته بسیار ریز نشده اید . همه می دانستند که من همراه این گروهی که آقای وفادرای توصیفشان را آنگونه کرده بوده هستم .آیا هیچ به این موضوع اندیشیده اید که اگر مدیر مسئول شما قمار باز بوده و همیشه در قمارخانه های اتریش پرسه می زده خوانندگانتان در دل نمی گویند :وای به حال نشریه تان و وای به حال وزرات خانه ای که نمی داند مدیر مسئول یکی از نشریاتش کجاست و چه می کند.
ما در اتریش گدا ندیدیم. معتاد به مشروب دیدیم اما گدا نه! حالا گدای پالان دار و خردار کجا بوده ؟ خدا می داند! معمولا در چنین شهری اگر کاری به کار کسی نداشته باشید کسی حتی نگاهتان هم نمی کند. مگر اینکه این آقای کوروش خان که حتما معلم اخلاق و دین هم هست و هیچوقت نمازش قطع نمی شود . از گدا توقعات دیگری داشته است
من فکر می کنم بیشتر از آنکه زرتشتیان باید نگران مهاجرت باشند ، جمهوری اسلامی و دولت مردان بی سیاستش باید نگران باشند که با مهاجرت فله ای اقلیت ها از ایران به دنیا ثابت می شود که حکومت گران متعصب و بنیان گرای اسلامی نمی توانند در برابر خواست اقلیت های دینی تساهل پیشه کنند و در نتیجه بیشتر اقلیت ها چه دینی و چه سیاسی و حتی قومی ، راه مهاجرت را در پیش گرفته اند.
بله! جمهوری اسلامی باید نگران باشد که زرتشتیانی چند، در سالهای آینده در همه نقاط دنیا وجود خواهند داشت تا تعدادی دیگر از مردم دنیا را با دین و فلسفه پیامبرشان آشنا کنند . جمهوری اسلامی باید نگران باشد که شاید تا چند سال دیگر نمی تواند بگوید نماینده ای در مجلس شورای اسلامی اش دارد که نام نماینده زرتشتیان را یدک بکشد . بر اساس این نگرانی است که به انگار بنده، بنا به اراده و خواست هایی بیرون از جامعه زرتشتی با دادن وعده وعید هایی که صدایش تا اینجا هم رسیده است و سردبیر اسبق امرداد آن را آلودگی خوانده بود ،امردادیان تازه کار مجبور شده اند به کمک همان نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی شان ماله را برداشته و سعی کنند تا همه کاستی ها و تنگناها و نادانی ها را لاپوشانی کنند
از حرف های کورش وفاداری و از توهین هایی که به مهاجرین کرده بود چیزهایی شنیده ام و البته هنوز نخوانده ام، اما با همین چند جمله ای که از طریق تلفن شنیده ام غصه خوردم . بابک جان ! خوب می دانستی که من هم در میان همین مهاجران بوده ام . شاید این را نمی دانستی که حتی با همین آقا ، همسفربودم .حتی سه چهار روز خانه مان بود و مهمان ناخوانده! که هنوز خانه ای دست و پا نکرده بود راهی سفری شده بود که خود نمی دانست چرا؟
آیا آن قدر اندیشه هاتان روشنایی یافته که همه چیز را درست و راست می انگارید.آیا از یادتان رفته که می توان با یک ایمل چند دقیقه ای و تماس کوتاهی با بنده سراپا تقصیر بخشی از حقایق را ، اما از نوع دیگرش سراغ گرفت؟ می ترسیدید که شاید تصمیمتان عوض می شد و آنوقت برای نگرانی دیگران احترام قائل نمی شدید
شاید متوجه یک نکته بسیار ریز نشده اید . همه می دانستند که من همراه این گروهی که آقای وفادرای توصیفشان را آنگونه کرده بوده هستم .آیا هیچ به این موضوع اندیشیده اید که اگر مدیر مسئول شما قمار باز بوده و همیشه در قمارخانه های اتریش پرسه می زده خوانندگانتان در دل نمی گویند :وای به حال نشریه تان و وای به حال وزرات خانه ای که نمی داند مدیر مسئول یکی از نشریاتش کجاست و چه می کند.
ما در اتریش گدا ندیدیم. معتاد به مشروب دیدیم اما گدا نه! حالا گدای پالان دار و خردار کجا بوده ؟ خدا می داند! معمولا در چنین شهری اگر کاری به کار کسی نداشته باشید کسی حتی نگاهتان هم نمی کند. مگر اینکه این آقای کوروش خان که حتما معلم اخلاق و دین هم هست و هیچوقت نمازش قطع نمی شود . از گدا توقعات دیگری داشته است
همه خانم هایی که در طول سفر چند ماه مان به اتریش با ما بودند همگی انسان هایی شریف بودند و هرگز برای عیش و نوش و عشرت به کازینو نمی رفتند. علتی که این آقا از دست کازینو شاکی است ممکن است حسرت پول هایی باشد که همسرشان در قمارهای هر شبه می باختند . برای اینکه حقیقت را بیشتر دریابید می توانید با تعدادی از مردان جوان که همراه همسر کورش وفاداری به کازینو می رفتند تا پشت دستشان بازی کند تماس بگیرید
واما آنچه برایم بسیار گران آمد و به نوشتن مجبورم کرد ، چاپ نقطه نظرات سردبیر امرداد، آتوسا دینیاریان در گوشه ای در پایین یکی از صفحات امرداد به نحوی بود که اصلا شایسته مقام و منزلت وی نبود . اگرچه به قول خودش چاپ نامه ای در هر کجای امرداد خودش افتخاری است. ولی عجیب تر از آن چاپ جوابیه ای به ظاهر ابلهانه بود که به نام از شما تعجب می کنم در پاسخ به آتوسا چاپ شده بود. می گویم به ظاهر ابلهانه چون مطمئن هستم نویسنده پاسخ نامه نه تنها ابله نیست بلکه برعکس با زرنگی خاصی ، خوانندگان را ابله فرض کرده و با طرح مطالبی سعی در واژگونه نشان دادن واقعیتی به نام استقلال کرده است که بارها و بارها در جلسات متعدد امرداد مطرح شده بود و همه بر سر ماندن بر آن سوگندی جاودانه خوردیم .
شما را چه می شود؟ یادتان رفته روزها و شب هایی را که به امید ایجاد تغییری کوچک در جامعه بی تفاوت زرتشتی پای دستگاه لعنتی کامپیوتر می نشستیم؟ یادتان رفته جر و بحث هایی که بر سر استقلال امرداد می کردیم. یادتان رفته حتی آگهی های دولتی را به خاطر اینکه می ترسیدیم به نوعی به استقلالمان صدمه بزند نمی پذیرفتیم؟ یادتان رفته چه حرف هایی را که به خاطر کارهای طاقت فرسایی که می کردیم پشت سرمان می شنیدیم و باز هم به کارمان ادامه می دادیم. شاید باید خدا را شکر کنم که اینگونه تمام شد و نه با تغییر رویه و معامله برای ارتقاء کمی و کیفی امرداد و بروبچه ها . یادتان رفته هیچ کس فکر نمی کرد این امرداد شاید به خاطر تحمل زحمات و مشقات زیادی که بر جان خریده، پا برجا مانده - که اصولی ترینش استقلالش بود – و نه وابستگی اش به حکومت وآن حرف های مزخرفی که توسط اشخاص معلوم الحال شایع می شد
شما را چه می شود؟ یادتان رفته روزها و شب هایی را که به امید ایجاد تغییری کوچک در جامعه بی تفاوت زرتشتی پای دستگاه لعنتی کامپیوتر می نشستیم؟ یادتان رفته جر و بحث هایی که بر سر استقلال امرداد می کردیم. یادتان رفته حتی آگهی های دولتی را به خاطر اینکه می ترسیدیم به نوعی به استقلالمان صدمه بزند نمی پذیرفتیم؟ یادتان رفته چه حرف هایی را که به خاطر کارهای طاقت فرسایی که می کردیم پشت سرمان می شنیدیم و باز هم به کارمان ادامه می دادیم. شاید باید خدا را شکر کنم که اینگونه تمام شد و نه با تغییر رویه و معامله برای ارتقاء کمی و کیفی امرداد و بروبچه ها . یادتان رفته هیچ کس فکر نمی کرد این امرداد شاید به خاطر تحمل زحمات و مشقات زیادی که بر جان خریده، پا برجا مانده - که اصولی ترینش استقلالش بود – و نه وابستگی اش به حکومت وآن حرف های مزخرفی که توسط اشخاص معلوم الحال شایع می شد
بابک جان من هرگز یادم نمی رود روزها و شب های طاقت فرسایی را که تنهای تنها و فقط به امید پابرجایی و استواری جامعه زرتشتی برای هر شماره امرداد از هیچ چیزی فرو گذار نمی کردم . البته در سخن نخستی که به بهانه سالگرد امرداد نوشته بودی تمام مشکلات را در تا کردن و پست کردن دیده بودی که فقط می توانم بگویم چنان نبوده و نیست و شاید قسمت سرگرم کننده اش آن بوده وگرنه مشکلات در جاهای دیگری بود که یکی یکی حل شد و دست آخر به صورتی درآمد که همه چیز آماده چاپ رنگی بود
یادتان باشد روزهایی بوده که امرداد را تنها با خون دل چند نفری از جمله آتوسا دینیاریان به جای فیلم و زینگ و چاپی که شما امروز شاهد آنید بر روی کاغذ کالک کپی می کردیم و با هزار دردسر فیلم ها را به روی آن می چسباندیم ووو
یادتان باشد روزهایی بوده که امرداد را تنها با خون دل چند نفری از جمله آتوسا دینیاریان به جای فیلم و زینگ و چاپی که شما امروز شاهد آنید بر روی کاغذ کالک کپی می کردیم و با هزار دردسر فیلم ها را به روی آن می چسباندیم ووو
همین صفحه آرایی که سال پیش تازه آغاز کارش بوده است در تمام سال های پیش از آن با سختی و مشقت به آنجایی رسیده که شما هنوز پس از یک سال کار و تلاش نتوانسته اید ذره ای از طراحی اش را تغییر دهید. معنی این حرف ها خدای نکرده این نیست که بخواهم چیزی از قدر زحمات شما کم کنم بلکه تنها به خاطر آن است که می خواهم قدر کارهای انجام شده را بیشتر بدانید. قدر اندیشه های گذشتگان را بیشتر بدانید و مقام و منزلت استقلال را بیش از پیش برای دوستان جدیدمان بازگو کنید در این میان از دوستان قدیمی اما فرصت طلب غافل نشوید
گفتم استقلال، بله! همان استقلالی که به نظر می رسد امروز دیگر هیچ کس معنای آن را نمی فهمد. بدتر آنکه حتی دبیران قدیمی آن هم دانسته و یا ندانسته معنای آن را فراموش کرده اند و به همین خاطر به جای یادآوری مقام و منزلت سردبیر اسبق امرداد و اصلاح مسیر باز هم بر مشی جدید پای می فشارند و بدتر از همه چیز آنکه در عوض، نامه کسی را چاپ می کنند که تظاهر می کند هیچ وقت چنین کلمه ای به گوشش نخورده و در حالی که سعی می کند به عمد در جاده خاکی براند چنین وانمود می کند که اصلا جاده ای وجود ندارد چه برسد به اینکه اسفالته باشد. آیا توقع دارید آتوسا به چنین نوشته ای پاسخ دهد؟! و مثلا کلمه آلودگی را نبش قبر کند؟
نمی دانم چند نفر یادشان مانده همین پارسال بود که انجمن زرتشتیان تهران از خیر سر کمکی مالی و دولتی ،مبالغی را به همه سازمان های زرتشتی اختصاص داد. به بنیاد جمشید هم یک میلیون تومان اختصاص داده شده بود . چکی به همین مبلغ هم صادر شده بود. اما پیش از آنکه کسی بگوید:« امرداد استقلالش را از دست داد»، تلفنی ضمن تشکر از ریاست وقت انجمن عدم تمایل خود را برای گرفتن چک مربوطه به ایشان اطلاع داده و عذر خواهی کردم . بلافاصله خبر مربوطه را نیز با ذکر اسامی همه ارگان هایی که مبالغ را دریافت کرده بودند به آگاهی همه زرتشتیان رساندیم. آخر آن موقع سودای پول هنوز نداشتیم . دوست داشتیم با دست خالی به مبارزه با انگره هایی برویم که هر یک خودشان را به گونه ای ظاهر می کنند
راستی هیچکس فهمید ما آن پول را نگرفتیم ؟ و آیا امروز هیچکس می فهمد چرا ما آن روز آن پول را نگرفتیم؟ آیا فکر می کردیم انجمن زرتشتیان تهران آلوده است و ممکن است آلودگی اش دامان ما و امرداد را هم بگیرد! خیر ! آلودگی در« گرفتن» بود و در «خواستن» وگرنه بیچاره انجمن که مشکلی نداشت . مشکل در قیمت و بهایی بود که قرار بود پس از آن «خواستن» و پس آن « گرفتن» بپردازیم . ما آنقدرها استطاعت نداشتیم
آیا کسی می داند که چرا از همه کاندیداهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی درست و حسابی گرفتیم و با افتخار هم گرفتیم اما از انجمن زرتشتیان تهران که شاید نزدیک تراز مادر به ما بود نگرفتیم ؟
بابک جان از شما انتظار می رود پیش از هر مطلب دیگری و حتی در«سخن نخست» آلودگی را برای این دوست محترم و همه دوستان خواننده ترجمه کنید.پول های زیادی بود که در طول دوران خدمتگذاریمان به مردم به ما پیشنهاد شد و هر یک را به دلایلی ریز و درشت نگرفتیم
همه را به این سبب که« آلوده» نشویم. و من مطمئن هستم که امروز همه بی غرض های صحنه اجتماعی و سیاسی زرتشتیان ایران اعتقاد دارند که هیچکس نتوانسته تا به آن روز ما را« آلوده» کند
امرداد از ابتدای کار تا امروز که نوبت به شما رسیده دو سردبیر داشته که با انواع و اقسام پیش داوری ها و قضاوت های ناعادلانه روبرو بوده اند و هرگز هم خم به ابرو نیاورده اند. اما تنها مسئولیتشان را تا آخرین لحظه به انجام رسانده اند و خوشحالم که با وجود همه مسایل آتوسا همچون مادری دلسوز درست در شرایطی که زندگی کودک خردسالش را در خطر دید به صدا درآمد و تعجب خانم خواننده گرامی امرداد را برانگیخت
نمی دانم چند نفر یادشان مانده همین پارسال بود که انجمن زرتشتیان تهران از خیر سر کمکی مالی و دولتی ،مبالغی را به همه سازمان های زرتشتی اختصاص داد. به بنیاد جمشید هم یک میلیون تومان اختصاص داده شده بود . چکی به همین مبلغ هم صادر شده بود. اما پیش از آنکه کسی بگوید:« امرداد استقلالش را از دست داد»، تلفنی ضمن تشکر از ریاست وقت انجمن عدم تمایل خود را برای گرفتن چک مربوطه به ایشان اطلاع داده و عذر خواهی کردم . بلافاصله خبر مربوطه را نیز با ذکر اسامی همه ارگان هایی که مبالغ را دریافت کرده بودند به آگاهی همه زرتشتیان رساندیم. آخر آن موقع سودای پول هنوز نداشتیم . دوست داشتیم با دست خالی به مبارزه با انگره هایی برویم که هر یک خودشان را به گونه ای ظاهر می کنند
راستی هیچکس فهمید ما آن پول را نگرفتیم ؟ و آیا امروز هیچکس می فهمد چرا ما آن روز آن پول را نگرفتیم؟ آیا فکر می کردیم انجمن زرتشتیان تهران آلوده است و ممکن است آلودگی اش دامان ما و امرداد را هم بگیرد! خیر ! آلودگی در« گرفتن» بود و در «خواستن» وگرنه بیچاره انجمن که مشکلی نداشت . مشکل در قیمت و بهایی بود که قرار بود پس از آن «خواستن» و پس آن « گرفتن» بپردازیم . ما آنقدرها استطاعت نداشتیم
آیا کسی می داند که چرا از همه کاندیداهای نمایندگی مجلس شورای اسلامی درست و حسابی گرفتیم و با افتخار هم گرفتیم اما از انجمن زرتشتیان تهران که شاید نزدیک تراز مادر به ما بود نگرفتیم ؟
بابک جان از شما انتظار می رود پیش از هر مطلب دیگری و حتی در«سخن نخست» آلودگی را برای این دوست محترم و همه دوستان خواننده ترجمه کنید.پول های زیادی بود که در طول دوران خدمتگذاریمان به مردم به ما پیشنهاد شد و هر یک را به دلایلی ریز و درشت نگرفتیم
همه را به این سبب که« آلوده» نشویم. و من مطمئن هستم که امروز همه بی غرض های صحنه اجتماعی و سیاسی زرتشتیان ایران اعتقاد دارند که هیچکس نتوانسته تا به آن روز ما را« آلوده» کند
امرداد از ابتدای کار تا امروز که نوبت به شما رسیده دو سردبیر داشته که با انواع و اقسام پیش داوری ها و قضاوت های ناعادلانه روبرو بوده اند و هرگز هم خم به ابرو نیاورده اند. اما تنها مسئولیتشان را تا آخرین لحظه به انجام رسانده اند و خوشحالم که با وجود همه مسایل آتوسا همچون مادری دلسوز درست در شرایطی که زندگی کودک خردسالش را در خطر دید به صدا درآمد و تعجب خانم خواننده گرامی امرداد را برانگیخت
حفظ استقلال امرداد همانگونه که همه شما را می شناسیم در باره شما هم به عنوان سومین سردبیر امرداد نیزصادق است
اما خواهشی دارم که دست آنانی که قصد استحمار این مردم را دارند باز نگذارید. تا به امید یزدان پاک ثمره سال ها کوشش و تلاش این حقیر و جمع زیادی از دین باوران زرتشتی از جمله خود شما بدون کوچک ترین خدشه ای باقی بماند
ارادتمند شما
صاحب امتیاز و مدیر مسئول سابق امرداد
جمشید کیومرثی
صاحب امتیاز و مدیر مسئول سابق امرداد
جمشید کیومرثی
1 Comments:
وقت بخير آقاي کيومرثي، خيلي خوشحالم که نوشتههاي شما را در اينجا ميبينم. اميدوارم که از اين به بعد بتوانم تمامي آنان را بخوانم. ارادتمند شما. پيام پورجاماسب
Post a Comment
<< Home